دیروز مطلبی رو درباره قصه گفتن تو وبلاگ نیروانا جان خوندم. فریبای عزیز با همون قلم شیرینش کلی راجع به قصه گفتن و فوایدش نوشته بود که خیلی برام جالب بود. یادم میاد بچه که بودم حسابی قصه می گفتم و می نوشتم ولی بعد کم کم این کار از سرم پرید و حالا که مامان شدم خیلی برام قصه گفتن سخته و بیشتر کتاب می خونم برای دخترکم. دیشب خواستم یه تمرینی بکنم و قصه ای برای دخترکم بگم. بهش گفتم قصه چی رو بگم؟ گفت؟ یه کم فکر کن خودت می فهمی قصه چی رو بگی!!!!! ( اصلا تعجب نکنید این جمله ها رو از خودم یاد گرفته وقتی که زود می خواد جواب یه چیزی رو بهش بگم اینطوری جوابش میدم و حالا...) من هم خودم فهمیدم قصه چی رو بگم. دیانا قصه هایی که توش بابا و مامان ...