مسافرت از دید دیانا
هفته پیش سفر یک روزه ای به بسطام داشتیم . می خواستیم به دیدن دوست عزیزی برویم.
مثل همیشه دیانا اسم سفر را که شنید خوشحال و خندان بود. توی راه می گفت کی به مسافرت می رسیم!!!!؟؟؟؟ خلاصه هر چه براش توضیح میدادیم باز هم او حرف خودش رو میزد و ما هم حالیمون نمی شد منظور بچه چیه.
به خانه دوست عزیزمان رسیدیم و اطراق کردیم. دیانا خیلی ناراحت رو کرد به من و گفت: چرا مسافرتمون رو نرفتیم. گفتم عزیزم الان هم اومدیم مسافرت، اومدیم یه شهر دیگه خونه دوست بابا جون و ... .
دیانا با تعجب گفت: اینجا که مسافرت نیست. مسافرت کوه داره، دریا داره، جنگل داره اینجا فقط خونه است!!!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی