دیانا دیانا ، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

دیانا از جنس حضور

متکای معروف یا ...

1391/11/30 16:05
نویسنده : مامان زینب
1,029 بازدید
اشتراک گذاری

یکی بود یکی نبود یه دختری بود به اسم دیانا که یه متکا داشت... دیانا متکاش رو خیلی دوست میداشت البته رویه اون رو بیشتر دوست داشت به طوری که نمی ذاشت مامان اون رو در بیاره و بشوره... خلاصه این متکا همه چیز بود گاهی بالشی بود و دیانا سرش رو میذاشت روش و می خوابید و گاهی اسبش بود و گاهی صندلی، گاهی چهارپایه و خیلی وقتها نی نی بود. یه نی نی که دیانا از خواب که بیدار می شد با خودش می آورد سر میز تا بهش صبحانه بده و ...

وابستگی دیانا به متکا به حدی بود که هیچ جا به جز خونه نمی خوابید و یا هر جا هم می خواست بخوابه باید متکا رو با خودش می برد.

خلاصه رویه متکا آنقدر نخ نما و کثیف شد تا اینکه پاره شد و مامان با دیانا قرار گذاشت که با هم برن بازار و یه پارچه جدید برای رویه متکا بخرن.

دیشب رفتند بازار. دیانا طاقت نداشت که آقای فروشنده صحبتش با مشتری دیگه تموم بشه. هی می گفت اون رو می خوام اون گاوه که اونجاست و با دست اشاره می کرد. آقای فروشنده هم پارچه رو آورد و متر کرد و برید و داد دست دیانا. دیانا هم از مغازه زد بیرون و از همه خداحافظی کرد!!!!!!!!!!!

دخترک دل تو دلش نبود. پارچه رو تو خونه پهن کرده بود و متکا رو گذاشته بود روش و رویه کهنه رو هم درآورده بود و داد میزد که من دیگه با این نمی تونم بخوابم و ... مامان هم دید این با این همه هیجان احتمالا تا صبح باید بیدار باشند ، ساعت 10:30 شب نشست پای چرخ خیاطی به رویه متکا دوختن.

دخترک دل تو دلش نبود که کی تموم بشه. بالاخره تموم شد و دیانا رفت که بخوابه. البته قبلش مامان به دیانا گفت که این رویه کهنه رو بنداز تو سطل آشغال و دیانا قبول نکرد و گفت میاندازم تو ماشین لباسشویی تمیز بشه!!!

خاموشی زده شد و مامان دید یه موش کوچولو تو تاریکی خونه از اینور به اونور میره و ... باز مامان بلند شد تا دیانا رو به تختش ببره . میدونید چی دید؟... دیانا روی زمین دراز کشیده بود و رویه کهنه رو مثل پتو انداخته بود رو خودش!!!!!!!!!!!!!!!!!!

مامان شاخ درآورد. ولی امروز هم شاخهاش نرفت تو. چون دیانا دیگه متکا رو برنمیداره دور خونه راه بره ... حالا همون پارچه کهنه (رویه قبلی) رو برمیداره و از اون به جای لباس عروسک، پتوی عروسک، لباس و پتوی خودش استفاده می کنه.... یعنی چی اونوقت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان ملیسا و مهدیس
30 بهمن 91 16:12
دوست عزیزم سلام دخملای من در مسابقه زیباترین نی نی شرکت کرده از شما دوست خوبم تقا ضا دارم که کد 110 و111رو به ایمیل gerafist.yang23@yahoo.com ارسال کنید. اگه میخواید عکس دخملام رو توی شر کت کننده ها ببینید به سایت http://shahrekhatere.niniweblog.com/post10.php برید.لطفا بعد از رای دادن بهم خبر بدید. از لطف شمابسیار بسیار سپاسگذارم دخملای من کدهای:110و111 مهلت رای دهی تا 1 اسفند
ویدا
30 بهمن 91 22:56
فکر کن اون تیکه پارچه 20 ساله دیگه یه گنجه واسه دیانا

20 ساله؟ اینقدر سن نداره عزیزم!!!!!!!!! آره بابا گنجیه واسه خودش
سمیه
1 اسفند 91 13:25
عزیزم من همیشه مطالب وبلاگت دنبال می کنم اگه چیزی نمی نویسم از تنبلیم. بی نهایت از سبک نوشتنت خوشم میاد.دختر گلت هم خیلی دوست دارم


خوشحالم که مطالبم رو دنبال می کنی. مرسی عزیزم. موفق باشی
ویدا
1 اسفند 91 14:40
منظورم اینه که بعد از 20 سال!!!


ببخشید عزیزم منظورت رو نفهمیده بودم
مامان نیروانا
6 اسفند 91 8:14
قبل از متکا بگم که زینبم از این قصه های قشنگی که تعریف میکنی حظ میکنم. دیشب من با اجازه ت قصه ی ابری تو رو برای نیروانام تعریف کردم و یه جوری که چرخه ی آب رو توی طبیعت براش تعریف کرده باشم. ممنونم از ایده ی قشنگی که بهم دادی و یه قصه ی قشنگ دیگه که خلق شد.
و حالا بگم که خیلی جالبه اینهمه دلبستگی دیانام به یه چیز خاص!!! یادمه یه روانشناس میگفت اگه میبینین بچه به چیزی وابسته ست از اون بیش از یکی تهیه کنین تا همیشه داشته باشه. میگم میخواهی بگردی عین اون پارچه رو برای رویه ی متکاش پیدا کنی؟ یا چون همین بوی بچگیا و نی نیاش رو میده اینهمه دوسش داره

مرسی عزیزم خیلی ممنون حالا خیلی ذوق زده میشم باز یه قصه دیگه که گفتم رو میذارم ... راستش این رویه متکای خودمه که دیانا اون رو خیلی دوست داشته و برداشته برای خودش من یکی دیگه براش دوختم از همون پارچه ولی دوستش نداره حالا هم رویه تکه و پاره رو همه جه دنبال خودش می کشه و یا تو بغلش میگیره می خوابه خیلی جالبه برای خودم
مامان نیروانا
14 اسفند 91 7:53
پس متکاهه نه تنه بوی نی نیای خودش رو داره که بوی بچگیای تو رو هم داره براش، همینه که اینهمه دوسِش داره. حق داره طفل معصوم!



چی بگم از این رویه متکا که مثل جنازه است و دخترم باهاش می خوابه