آشپز کوچولوی خونه ما
عزیز دلم هر وقت میرم تو آشپزخونه که غذا بپزم و کارهای روزمره رو انجام بدم تو هم دنبالم میای و سریع کابینت ظرفها رو خالی می کنی و بعد هم یک قاشق از من میگیری و به حساب خودت برای بابایی غذا درست می کنی. خیلی کارت جالبه همه ظرفها رو دور خودت می چینی و بعد با قاشق هی توی قابلمه های می زنی و تمام حرفهای منو در حین آشپزی تکرار می کنی. از دیروز هر وقت غذا می پزی میدوی دنبالم و می گی "غذام سوخت مامان" . الهی مامان فدات شه که اینقدر بامزه ای.
گاهی این ظرفها رو تو پذیرایی می چینی و میگی "مامان بیا برات غذا پختم" و بعد از من پذیرایی می کنی. وقتی ازت می پرسم چی داره توش. میگی" این یکی سبزی- این زرشک – براتون پلو پختم مامان" قربونت بشم که اینقدر میزبان خوبی هستی عشق من.
امروز یک کار متفاوت کردی قالب آلاسکا رو برگردوندی و ازش به جای گاز استفاده کردی و قابلمه تو گذاشتی روش و هی با قاشق هم زدی.