سیزده بدر
از روز دوازدهم بابا ابوذر دچار مسمومیت غذایی شده بود حسابی اوضاع مزاجش بهم ریخته بود. ولی باز هم برای سیزده برنامه ریختیم و پاچین خریدیم و قرار شد با فامیل بابایی بریم بیرون. صبح سیزده که بیدار شدیم دیدیم بابا ابوذر هنوز خوب نشده . اینطوری شد که ما صبح با بقیه نرفتیم بیرون. راستش خیلی ضد حال بود برای مامان ولی خوب دیگه دلم نمی خواست بابا ابوذر رو تنها بذارم. بعد از یکی دو ساعت باباجون زنگ زد او هم نرفته بود تا با بابایی بره دکتر. خلاصه بابا ابوذر رفت دکتر یه سرم و یه آمپول و... حالش بهتر شد و ساعت ده و نیم از خونه زدیم بیرون و رفتیم به بقیه فامیل ملحق شدیم و یک سیزده باحال رو گذروندیم.
یک موش با صورت لواشکی کنار سبزه سیزده بدر
دیانا و دوستان فسقلی اش آیناز و ساجده و سجاد- روز سیزده بدر
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی