دیانا دیانا ، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره

دیانا از جنس حضور

گریه های عجیب و غریب دیانا

1390/12/6 7:05
نویسنده : مامان زینب
449 بازدید
اشتراک گذاری

این روزها گاهی دیانا جونم برای چیزهای عجیب و غریبی گریه می کند البته از دید ما آدم بزرگها. اون روز هم مثل روزهای دیگه میخواستم ورزش کنم و البته به دیانا هم قول داده بودم که بعد ورزش براش خونه مادربزرگه رو بذارم. وقتی اومدم تلوزیون رو روشن کنم دیدم برق قطع شده. گقت مامان ورزش کن دیگه. گفتم نمی تونم سی دی ورزشم رو بذارم برق قطع شده و بعد هم کلید لامپ رو بالا و پایین کردم و مثلا براش توضیح دادم که لامپ با برق روشن میشه و حالا که برق نیست لامپ هم روشن نمی شه و ... که زد زیر گریه مثل ابر بهار اشک میریخت که : "حالا چیکار کنیم؟ بگیم بابا برق بیاره برامون. چرا برق رفته؟ کجا رفته؟ مامان نمی تونه ورزش کنه و ..." من که همینطور هاج و واج مونده بودم و اونو نگاه می کردم فکر کردم شاید برای برنامه خودش گریه می کنه ولی خوب یک کلمه هم از اون چیزی نگفت و برای ورزش نکردن من و اینکه چرا برق رفته  گریه می کرد

این روزها دیانا خیلی در مورد شب و روز سوال می کنه. " وقتی شب میاد خورشید خانم کجا میره؟ چرا شب میشه ؟ چرا روز میشه؟ ماه کجاست؟ و ..." من هم اون روز عصر خواستم برای دیانا یک قصه بگم که به شب و روز رسید. داشتم می گفتم " زمین چرخید خورشید رفت پشت زمین قایم شد و شب اومد و..." که دیانا زد زیر گریه که خورشید خانم چرا رفت؟ الهی فدای اون طبع لطیفت بشم عزیز دلم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

الهه
8 اسفند 90 15:06
گریه هاش از نگاه خودش کلی هم پر معناست!
ناراحت بوده که مامانشبه ورزشش نرسیده. فدای دختر باهوش و ماهت بشم! ندیده دوسش دارم و دوستت دارم دوست خوبم!
ایشالا این سری اومدم مشهد حتمآ همو ببینیم


مرسی عزیزم خیلی دوست دارم ببینمتون حتما امیدوارم که اینطور باشه دوستتون دارم خیلی