عجیب و غریب دیانایی

دیانا جونم گاهی یعنی بیشتر اوقات کارهای عجیب و غریب میکنه و حرفهای عجیب و غریب تر میزنه. مثلا خدای کلمه ساختن و جمله وحتی شعر و آواز ساختنه. شب ها که من و بابایی می شینیم دو کلمه حرف بزنیم اون میره بالای مبل و شروع میکنه آواز خوندن و هی به ما میگه دست بزنین. اون هم چه شعرهایی فقط خدا معنیشو میدونه و بس. ولی بیشتر آهنگهاش بر وزن شعرهاییه که تو روز می خونیم و البته دیانا جون هم بلده بخونه ولی نمی دونم چرا اونها رو نمی خونه و ترجیح میده از خودش اختراع کنه. این هم از قوه خلاقیت بالای دختر گلمه

و بعد این دختر خوشگل ما کلی کلمه می سازه. نمیدونم براتون گفتم که دیانا عاشق آشپزیه یا نه؟ خلاصه که این دختر دوست داشتنی از صبح که بیدار میشه میگه بریم غذا بپزیم بارنی گشنه س ( همون همبازی خیالیه دیانا جون) و راستش گاهی حسابی کلافه می شم چون همش باید بریم غذا بپزیم و بذاریم جلوی مهمونهای خیالی و گاهی هم عروسکهای دیانا جون. ها... داشتم می گفتم که دیانا کلی کلمه می سازه و این کلمه ها بیشتر در مورد آشپزی و خوراکی ها است. و حتی این کلمه های ساختگی گاهی یکی دو روز تو ذهنش میمونه و از اونها استفاده می کنه. یکی از اینها اسم یک نوشیدنیه که برای من و بابایی و دایی و خاله مریم آورد و گفت این "وَرجی وَرجی جانه" !!!!!!!!!!!!! داغه نسوزین اول فوت کنین ... و اگه فوت نکرده بخوری میاد و ده بار دیگه بهت می گه که قبول نیست و باید اول فوت کنی و بعد بخوری. بیشتر وقتها نمیتونیم کلمات و جملات اختراعی دیانا رو تکرار کنیم ولی وقتی میتونیم و تکرار می کنیم خودش غش میکنه از خنده.............

دیشب موقع شام دیانا چهار دست و پا رو زمین راه می رفت و بابایی ازش پرسید دیانا چرا اینطوری راه میری اون هم گفت من یک اسبم و بابایی گفت چرا اسبه صدا نداره صدای اسب رو هم در بیار و دیانا گفت این اسبه باطریهاش تموم شده باید بذاریم شارژ و ما همه لقمه از دهنمون افتاد از این جمله خیلی با حال دیانا خوشگله.

خلاصه بابایی مثلا باطری های اسبه رو شارژ کرد و دیانا همون طور که چهاردست و پا می رفت صدای اسب رو با خنده در میاورد. فکر می کنم خودش خوب می دونست چه چیز باحال و به جایی گفته چون شب هم موقع خواب گفت باطریهام تموم شدی بریم بخوابیم و ...