یک روز در طبیعت
پنج شنبه هفته پیش ( 17 شهریور 90) رفتیم عروسی دختر یکی از همسایه ها و دوستهای قدیمی مامان. یک عروسی محلی کردها در روستای لاین از توابع کلات. خیلی قشنگ بود ( به دلیل محدودیتهای وبلاگ نمیتونم عکسی ازش بذارم).
عزیز دلم دیانا هم خیلی بهت خوش گذشت چون کلی اسب و گاو و گوسفند و مرغ و خروس دیدی و هم حسابی خسته شدی. حسابی تو زمین های سرسبز اونجا برای خودت می گشتی و صفا می کردی . سعی می کردی با همه ارتباط برقرار کنی. از طبیعت هم حسابی لذت بردی. کلی سنگ پرت کردی و به خاک دست زدی و با علف ها و گیا ه ها بازی می کردی
عزیز دلم از بالای تپه سنگ ها رو پرت میکردی پایین و من همش نگران بودم که نیفتی
اینقدر حیوونا رو دوست داری که وقتی می بینیشون از ته دل می خندی مثل اینکه یکی داره قلقلکت میده
دیانا خیلی گیاه ها رو دوست داره
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی