دیانا دیانا ، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

دیانا از جنس حضور

یه مهمون بهاری

1391/8/26 9:14
نویسنده : مامان زینب
1,251 بازدید
اشتراک گذاری

سه شنبه این هفته یعنی 16 آبان 91 یکی از بهترین دوستان وبلاگی مان را از نزدیک زیارت کردیم. فریبا و نیروانای عزیز. مادر و دختری از جنس بهار، پر انرژی و شاد و خونگرم و صمیمی.

روز دوشنبه که با فریبا جون تلفنی صحبت کردم دیانا و نیروانا هم با هم حرف زدن اون هم چه مکالمه ای بیش از نیم دقیقه ادامه نداشت. البته از طرف دیانا قطع شد وگرنه نیروانا جون حسابی اهل صحبت کردن پای تلفن بود. دیانا که گوشی رو قطع کرد به من گفت: چه دختر خوبی بود این نیروانا مامان!! مامان: آفرین چه زود فهمیدی که دختر خوبی بود.

 

خلاصه تمام شب تا قبل از خواب دیانا داشت برنامه ریزی می کرد. می گفت: من و نیروانا ( البته بیشتر می گفت دوست جدیدم و یکبار هم اسم نیروانا رو فراموش کرده بود گفت شیروانا) رو تاب آبیه می شینیم اون دو تای دیگه ( باران و آتوسا) برن با هم بازی کنن. مامان من کنار دوست جدیدم می شینم اون دو تا برن با خودشون بازی کنن.... من هم هر چی می گفتم که این جو گیری کودکانه را تعدیل کنم فایده نداشت!!

فردا تو زمین بازی دیانا مثل همیشه دست آتوسا رو می گرفت و کنار باران تاب می خورد و آنطور هم که گفته بود با نیروانا بازی نمی کرد. اما کاملا معلوم بود که از حضورش خوشحال بود و از اون روز هم همش میگه چه دختر خوبی بود دوست جدیدم و..

موقع خداحافظی فریبای عزیز کلی زحمت کشیده بود و به ما هدیه های قشنگ داد که دیانا در همون حال گریه و زاری که نمی خواست از پارک بیاد بیرون می گفت: خوب بازش کن!!!!!!!!!

 

و و قتی خواستم نیروانای گل رو ببوسم رو کرد به من و گفت: خاله برای من جایزه نیاوردی؟ و من رو حسابی شرمنده کرد حق داشت بچه دست خالی رفته بودم دیدن مهمونهای عزیزم. بهش قول دادم که دفعه بعد حتما براش جایزه ببرم.

خلاصه دیانای خواب آلوده و گریان که به خونه رسید و اون لیوان خوشگل رو که خاله فریبا بهش داده بود، دید همه چی رو فراموش کرد و شروع کرد تو لیوان غذا پختن و خاله بازی و یک ساعتی با اون سرگرم بود و بعد خوابید.

خدایا شکرت که من این همه دوستای خوب دارم اون هم همه جای ایران. 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

سپهری
18 آبان 91 14:24
اگه خدا بطلبه هفته دیگه ما هم میایم پیشتون


خوبه عزیزم
ستاره زمینی
19 آبان 91 14:18
افرینچه خوب انشالله دوستان خوبی بمونید.
ستاره زمینی
20 آبان 91 18:24
مامان نيروانا
21 آبان 91 7:59
عزيزم،
تو بهاري،نه بهاران از توست
از تو ميگيرد وام
هر بهار اينهمه زيبايي را.
عاشق بي تكلفي توام زينبم. اينكه خودتي و لحظه هات تمام صداقت و بي رياييه. اينو از قبل فهميده بودم و توي اون لحظاتي كه با هم بوديم ايمان آوردم. من و نيروانام رو ببخش، نفهميدم كه اين حرف رو بهت زده. نيروانا سعادت نداشت از ماكاروني خوشمزه اي بخوره كه با عشق تمام و به يادش پخته بودي. اون هنوز يه كم زوده عشق واقعي رو از ميون حرفها و حركات و نگاهها پيدا كنه. هنوز فقط كادوپيچي هاست كه دلخوشش ميكنه. ببخشش. من ولي تمام عشقت رو گرفتم عزيزم در بسته بندي خوشرنگي به رنگ هاله ي انرژي مثبتت. اينه كه مهمه. روزمون نوربارون شد از بودن با تو و دختر موطلات. روزهات نوربارون عزيزم. به اميد ديدارها و دوستيهاي بيشتر.
فداي دياناي نازم با اون تعبير و تفسير مثبتش. به زودي آپ ميكنم و عكساي دلبرانه ش رو ميذارم. به دوستاي مهربون و گرمت هم سلام ما رو برسون زينب جان. هزار بوسه به قلب پاكت


قربونت بشم عزیزم. هنوز احساس خوب آن روز با من هست و از این بابت بسیار خوشحالم و شاکر. نیروانای عزیز رو ببوس . عزیزم خوبیه بچه ها به صداقت و یکرنگی شان است من نه ناراحت شدم و نه نیازی به عذر خواهی می بیم. چون که با کودک سر و کارت فداد پس زبان کودکی باید نهاد ( نمی دونم درست نوشتم یا نه!!!!!!!!!!!) دفعه بعد که ببینمش حتما با تمام احساسی که بهش دارم براش یه هدیه می گیرم تا خوشحال ترش کنم. باز هم منتظرتون هستیم
مامان نيروانا
21 آبان 91 8:23
راستي زينبم اينو يواش ميگم. ما توي ماه آبانيم عزيزم. اين كامنت رو پس از ديدن حذف كن. فدات


میدونم قشنگم ولی خودتون خیلی بهاری هستین. ببخشید که حذفش نکردم
مامان روانشناس
22 آبان 91 15:25
مامان دیانای عزیزم خیلی خوشحال میشم به وب روانشناسی ما بیاید و در بحث های ما شرکت کنید http://psychology.niniweblog.com/
یاسمین
24 آبان 91 19:30
چه جالب.اینم یه راه برای پیدا کردن دوستای خوبه.امیدوارم دوستای خوبی برای هم باشید عزیزم به وب یاسمین هم سر بزن، اگه مایل بودی
مامان سارا...(دردونه جون)
27 آبان 91 17:23
همیشه در کنار دوستان شاد باشید عزیزم
مامان نیایش
28 آبان 91 9:06
سلام خوشحالم از آشنایی تون همیشه خوش باشید و دوستی هاتون همیشگی فریبای نازنین پر انرژی رو که از نزدیک حس کردم ان شا الله فرصتی بشه برای با هم بودن ها ی بیشتر با شما دوستای عزیز و دوست داشتنی مرسی از حضورت دیانا رو بوسه بارون کن خدا حفظش کنه


مرسی عزیزم به امید دیدار
مامان زینب
28 آبان 91 17:36
تو کدومشونی؟؟؟؟؟


همونی که عینک داره و لباس آبی داره و سرش پایین و سخت مشغول گل بازیه دیگه!!!!!!!!!!!!!!!1
مامان نیروانا
28 آبان 91 18:40
اومدم یاد ایامی کنم عزیزم. ممنون که ما رو مهمون این خونه ی قشنگ کردی عزیزم. یادش بخیر


عزیززززززززززززززززم
مامان صبا
29 آبان 91 9:21
سلام زينب خانم من 2روزه كه با وب شما آشنا شدم خدا دختر نازتون را براتون نگه داره منم يه دختر همسن و سال ديانا جون دارم ولي چون شاغلم هميشه عذاب وجدان دارم نمي تونم زياد براش وقت بذارم و همبازي و همسن و سال هم نداره چقدر خوبه هم شما و هم ديانا جون دوستاي خوبي دارين هميشه خوش باشين

مرسی عزیزم امیدوارم کنار نی نی گلت همیشه شاد و سالم باشی