طعم اسنک
تو خونه ما هله هوله های بازار خیلی کم پیدا میشه. چیزی که اول از همه به خونمون اومد پاستیل بود اون هم در غالب جایزه برای توالت رفتن و بعد هم ذرت بو داده البته قبل تر از اینکه به صورت بسته بندی های رایج در بازار خریداری بشه خودمون تو خونه درست می کردیم. اما این بسته بندی های پر زرق و برق برای بچه ها جذابیت دیگه ای داره. و باقی چیزهای رایج مثل چیپس و پفک هیچ وقت برای دیانا خریداری نشده البته شده جایی دیده و خورده و مزه اش رو چشیده ولی خیلی کم.
تا اینکه چند شب پیش بابا ابوذر که از بیرون اومد برای دیانا یک بسته ذرت خریده بود و برای مامان دیانا هم یک اسنک. من اونجا گذاشتمش کنار و دیانا هم سرش به ذرتش بند بود که بابایی به طعمش توجه نکرده بود و برای دختری ذرت با طعم کچاپ خریده بود ( همیشه ساده می خریم و دیانا اونو دوست داره). کمی که دخترک گلم از ذرتها خورد دید به مذاقش خوش نمیاد و ظرفش رو گذاشت کنار و اصطلاح رایج این روزهاش رو تکرار کرد، بدم میاد!!!!!!!!
خلاصه تا دیشب که باز بسته اسنک رو تو آشپزخونه دیده بود. وقتی که من رفته بودم بیرون به بابا ابوذر گفته بود بیا با هم مسابقه بذاریم و جایزه اش از اون خوراکیها باشه، اون خوراکی آبیه ( اشاره به رنگ بسته بندی اسنک). بابایی هم که اولش متوجه مساله نشده بود بعد از کلی پرس و جو فهمیده بود که منظور دختر گلی چیه. وقتی اومدم دیدم با رخت آویز دروازه درست کردند و هر کی توپ رو به داخل دروازه میاندازه از اون جایزه ها می خوره!!!!!!!!!( اصطلاح دیانا جونی). دیانا هم خوشحال و تمام تلاشش رو می کرد برای بردن بازی و توپ رو از فاصله ای دور به داخل دروازه هدایت می کرد و بعد هم یه دونه اسنک برمیداشت. و قصد نداشت من رو تو بازی شرکت بده شاید به این خاطر که میدونه اینها خوراکیهایی نیستند که مامان اجازه بده دخترش زیاد بخوره و می ترسید من جایزه اش رو ازش بگیرم. ولی من حساسیت نشون ندادم و خودم رو قاطی بازی کردم و اسنک جایزه خوردم. دخترم خوشحال شد.
مامان فدای این همه خلاقیت و هوش تو بشه عزیز دلم.