تولد باباجون مهربون دیانا
دیشب تولد باباجون بود. کیک درست کردیم و دیانا هم برای باباجونش نقاشی کشید. به گفته خودش یک کیک کشیده با شمع های آبی و اون خطهای دوروبرش هم تزئینات کیکه. و چند تا جمله قصار هم کنارش مشق نوشته ( باز هم به گفته خودش) و معنی این نوشته اینه که : باباجون دوست دارم عاشقتم و کیکت خیلی خوشگله.
خلاصه من هم عجب عروسی بودم اومدم یک کیک خوشگل در نبود مادرشوهرم درست کنم ( چون برای همه تولدها او کیک می پزه و حالا رفته مسافرت )که چه کیکی شد!! دستور همون دستور همیشگی بود ولی یک ذره پف نکرد و کم مونده بود مثل کاغذ بچسبه به ته بشقاب و خامه رو هم مثل همیشه روی یخ هم زدم ولی اصلا خودش رو نگرفت شل و وارفته بود. هر جور بود با همون چیزهایی که داشتم تزئینش کردم و سر شب رفتیم خونه پدرشوهرم.
دیانا عاشق تولده و زودتر از باباجون شمع ها رو فوت ( البته تعداد شمع ها نشان دهنده سن پدر شوهر عزیزم نیست. علت اینه که همین تعداد شمع داشتیم!!!) و شعر تولدت مبارک رو برای باباجون خوند و کیک رو انگشت می کرد.
رابطه بین باباجون و دیانا خیلی قشنگه. با مامان جون هم خیلی خیلی خوبه و من همیشه خدا رو شکر می کنم که اگر چه دخترم فقط یک بابابزرگ و مامان بزرگ داره ( پدر و مادر من خیلی وقته که آهنگ سفر زدن و از دنیا کوچ کردن) ولی اونها اینقدر خوب و مهربونند که جای خالی اون دوتای دیگه رو پر می کنن. خدایا هزار بار شکرت