دیانا دیانا ، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره

دیانا از جنس حضور

قصه توالت رفتن دیانا

1391/2/22 7:32
نویسنده : مامان زینب
10,329 بازدید
اشتراک گذاری

هفته ای که گذشت خیلی سرم شلوغ بود و نتونستم چیزی پست کنم. یک پروژه بزرگ داشتیم- از پوشک گرفتن دیانا!!!!

با توجه به اینکه دو بار قبل کاملا شکست خورده بودم می ترسیدم شروع کنم و باز با شکست مواجه بشم. نه اینکه شکست خوردن چیز بدیه این من بودم که با اون باورهای ایده آل گرایانه ام تحملش رو نداشتم و خدا کنه بتونم تفکرم رو تغییر بدم و این ایده آل گرایی رو به دیانا منتقل نکنم. فکر می کردم این چیزیه که من از انجامش ناتوانم و جالب اینجاست که دیانا رو خیلی دخیل نمی دیدم مثل همیشه همه چیز رو به خودم نسبت میدادم، عجب آدمی هستم!!! برای همین از چند هفته قبل دوباره لگن رو راه انداختم و چون دیانا اصلا دوست نداشت وارد محیط توالت بشه سعی کردم که اونجا رو براش قشنگ کنم و یه جای بازی درست کنم. اول از همه یک بر چسب بهش دادم که ببره روی یکی از دیوارهای توالت نصب کنه بعد هم بازی بازی آب بازی تا جایی که دلتون بخواد. در و دیوار توالت رو می شست و من هم بهش می گفتم باید شلوار و شورتت رو دربیارم تا خیس نشه، چون دیانا در این زمینه هم کلی مقاومت می کرد. بعد سعی کردم صبح که از خواب بیدار میشه ببرمش دستشویی تا آب بازی کنه و البته باز هم دیانا مقاومت می کرد و من از عروسکها استفاده می کردم ( حالا که فکر می کنم اگه از همون اول حتی برای رفتن به دستشویی و درآوردن شلوار و شورت هم جایزه میدادم روندش سریع تر می شد) و با هم می رفتیم تا عروسکها جیش کنن و خوب دیگه ما از آخر شروع کردم یعنی اینکه اول به دیانا یاد دادم چطوری خودش رو بشوره و خشک کنه تا بعد یاد بگیره جیش کنه.

خلاصه تا دوشنبه که پوشک دیانا تموم شد و به ابوذر گفتم بخر و او هم فراموش کرد و بعد به دیانا گفتم که دیگه پوشک نداریم و دیانا هر وقت جیش داشت باید به مامان بگه تا ببرمش توالت جیش کنه. دیانا هم خیلی بامزه می گفت البته بابا می خره!!!!!!!!! ولی دیگه بابا پوشک نخرید. یک شب هم پیش مهمانها دیانا گفت بابا پوشکها رو تموم کرده !!! که خیلی همه رو خندوند. ابوذر بهم اطمینان داد که باید این راه رو ادامه بدیم و من با پشتوانه او شروع کردم ولی راستش خیلی می ترسیدم کم بیارم.

دیانا هم دو روز اول فرشهای خونه رو به شکل کاملا سنتی آبیاری کرد و حتی توی تختش پی پی کرد!!! و من هر بار تمیزش می کردم و می گفتم این کاره اشتباهیه و دختر من باید بره تو توالت جیش کنه. تمام سعیم این بود که مهربون باشم و از کوره در نرم و خدا کنه که اینطور باشه. حتی وقتهایی که می دونستم جیش داره می بردمش توالت که کلی جیغ می کشید و نمیومد و بعد می رفت روی فرش دراز می کشید و جیش می کرد. کم کم خودش وقتی تو خونه کارش رو می کرد عذاب وجدان پیدا می کرد و حتی با گریه جیش می کرد.  چون خیلی به ناراحتی من حساسه زود می پرسید مامان تو ناراحتی و من می گفتم کمی ناراحتم چون دیانا روی فرش جیش کرده.

برایش جایزه تعیین کرده بودم. چون شکلات خیلی دوست داره براش پاستیل خریده بودم و بهش نشون دادم و گفتم هر وقت تو توالت جیش کرد بهش میدم و دفعه های اول همون موقع می خواست و کلی برای شکلات گریه کرد و من که داشت بغضم می ترکید بهش نمیدادم. بعد کلی با هم توالت رفتیم و بهش نشون میدادم که چه جوری جیش می کنن و از کجا جیش میاد و از کجا پی پی میاد و حتی اسمهای رسمی و علمی قسمتهای خروجی ادرار و مدفوع رو بهش می گفتم. اول که حاضر نمیشد شورتش رو دربیاره و یکی دوبار با شورت تو توالت جیش کرد که من هم سریع بهش جایزه دادم. البته یکی دوبار هم که می دونستم جیش داره ( از حالتهای بهم ریخته اش می فهمیدم، اضطراب داشت و هی خودش رو اینور و اونور می چرخوند) با هم رفتیم دستشویی و بعد به خودم جایزه میدادم و اون... الهی بمیرم براش خیلی لحظه های سختی بود. این چند روز خوراک مامان زینب هم گریه بود و البته به نظرم جایزه دادن به خودم کار درستی نبود هر چند که نتیجه اش عالی بود و مشاور به من گفته بود که بکنم ولی هنوز هم که یاد گریه های دخترم می افتم عذاب وجدان دارم.

خلاصه دیانا جونم کم کم کوتاه اومد و صبر و حوصله من هم کار خودش رو کرد و دخترم دیروز چند بار رفت توالت و بدون شورت جیش کرد و حتی پی پی هم کرد و من همچنان بهش جایزه میدم.

بعد از اینکه تونست خودش رو کنترل کنه ادرارش رو نگه میداشت و توالت نمی رفت. من ازش می پرسم که جیش داره یا نه و یا هر از گاهی بهش می گم هر وقت جیش داشتی بگو بریم دستشویی.

از عروسکها هم برای رفتن به دستشویی استفاده می کنم و به دیانا می گم بیا عروسکت رو ببر جیش کنه و او هم میدوه و میره به قول خودش نی نی اش رو سرپا بگیره ( کاری که من اصلا نکردم از کجا یاد گرفته خدا میدونه!!!) برای بیرون از خونه خودمون هم شورت پمپرز پاش میکنم. پوشکی است که شکل شورته و بهش گفتم این شورت مال بیرون از خونه و مهمونیه و دیانا بهشون میگه شورتهای بسته بندی!!!

امروز ساعت چهار صبح با صدای دیانا از خواب بیدار شدم که می گفت مامان جیش کردم. رفتم لباسهاشو عوض کردم و خوابوندمش و هی بهش می گفتم اشکال نداره عزیزم. توی این چند شب گذشته اصلا این اتفاق نیافتاده بود ولی فکر کنم بهتره برای خواب هم از همون شورتهای بسته بندی پاش کنم چون به بیدار شدن و بی خوابی بعدش نمی ارزه. ( از ساعت چهار بیدارم دیگه خوابم نبرد !!!)

توی این مدت خیلی قربون صدقه اش رفتم مثل همیشه و بهش دائم می گفتم که خیلی دوستش دارم تا فکر نکنه به خاطر جیش کردنش دوستش ندارم. گاهی هم خسته شدم و شاید کمی باهاش تند حرف زدم خوب دیگه من هم یک انسانم با ظرفیت محدود خودم. گل بی عیب خداست.

ولی دیانا هم حالا که میتونه از توالت استفاده کنه خیلی خوشحاله حس خوبی داره و اینو مدیون دلگرمی های ابوذر عزیزم هستم که حرفهاش همیشه به من اطمینان و امید میده. خیلی دوست دارم عشقم.

پست طولانیی شد ببخشید ولی گفتم شاید جزئیات این تجربه بتونه به مامانهای دیگه هم کمک کنه. اگه یک بار دیگه بچه دار بشم دیگه زیر دو سال اصلا اقدام به از پوشک گرفتن نمی کنم. آموزش رو میشه خیلی زودتر شروع کرد اما نه جدی فقط در غالب بازی.

هنوز راه درازی در پیشه ولی میدونم که خوب پیش خواهد رفت هر چند که بالاو پایین داره.

این مدت خیلی اخلاق دیانا عوض شده بود دائم گریه می کرد حتی بی بهانه و جیغ می کشید و فریاد میزد انگار که خیلی عصبانی بود که می خواستم پوشک رو ازش بگیرم شاید دلش نمی خواست بزرگ بشه!!! اما من هم کوتاه نیومدم این قسمت کار هم خیلی مهمه. مثل وقتی که از شیر میگیرش.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان آرمان
22 اردیبهشت 91 11:35
مادر است چشم و چـــــراغ زندگی مادر است سرچشــــــمه آزادگی مادر است تصویر عشق و عاشقان مادر است نقـــــــــش بلند جاودان روز مادر بر شما مبارک
الهه
22 اردیبهشت 91 16:18
وای چه کار سختی! خوش به حالت که این پروژه هم به پایان رسید من هنوز تو پروژه عظیم از شیر گرفتن آلا موفق نبودم. اصلآ به این حرف ها که اوخ شده و دیگه نیست و این حرف ها کاری نداره! ( اوخ رو نمیشناسه چون هیچ وقت به کار نبردم. همیشه اگه آلا به جایی هم بخوره و جاییش زخمی بشه میگم دردت گرفت مامانی. واسه همین نمی دونم اینجا باید چی بگم. در مورد "دیگه نیست" هم که یکی دو بار بهش گفتم سریعآ یقه لباسم رو میکشه پایین و فاتح دستشو میبره تو لباس که ایناها! کو که نیست!!!! بعدم نمی خوام حرف خلاف واقع به بچه بگم. ) خلاصه که حسابی توش موندم که اصلآ چه جوری شروع کنم. راهنماییم کن زینب جون. شدیدآ نیازمند یاری سبزتم!

قصه از شیر گرفتن هم حکایتی بود. کم کم شروع کن شیرهای بین روز رو کم کن بعد از غذا بهش بده و بذار عادت کنه من وقتهایی که دیانا بهانه اش رو می گرفت مخصوصا موقع خواب از ماساژ استفاده مر کردم و یا براش قصه می گفتم و هی ازش سوال میکردم البته فکر کنم بتونی از این جایزه دادن استفاده کنی که در زمینه توالت رفتن دیانا معجزه کرد هر چند که شروعش سخت بود عزیزم
ملی مامان میکاییل
23 اردیبهشت 91 0:30
آسمانی پر از ستاره، دشتی پر از گل، تقدیم به آنی که بهشت زیر پایش جا دارد
ملی مامان میکاییل
23 اردیبهشت 91 0:32
ممنون خیلی جالب بود خوندن تجربه های بقیه راه رو برای آدم هموار میکنه
هدیه جووووووووووووووون
24 اردیبهشت 91 20:15
سلام زن هستی ساز و نظم ده و مهر گستر است ، سـرچشمه محبت و الطاف داور است بهر صفا و لطف خدا عشق مظهر است ، بعد از خدا به سجده بود زآنکه مادر است . . . روز مادر گرامی
مامان تسنیم
26 تیر 91 23:15
سلام واااااای من اصلا تحمل یکبار نجس کردن فرشها رو ندارم حدود چند هفته فقط بطور لفظی باهاش کار کردم که شما دیگه بزرگشدی نی نی نیستی نی نی ها پوشک می پوشن شما خانم هستی نی نی ها جیش می کنن و بوی بد میدن فرشته ها دوست ندارن شما بویبد بدی و....
تا اینکه راضی شد بیاد دستشویی و جیغ نزنه بعد هم مثل دیانا کلی آب بازی و....جایزه و...
پیشرفتش کنده ولی من تحمل نجس کاریشو اصلا ندارم ....

امیدوارم کودکت را همانگونه که هست پذیرا باشی
مامان غزل
27 تیر 91 1:38
سلام مامان مهربون دیانا جون ممنون خیلی خیلی مفید بود من هم هنوز شروع نکردم پروزه های عظیمی پیش رو دارم


موفق باشید
مامان نيروانا
27 تیر 91 8:24
زينب عزيزم، مرسي كه منو راهنمايي كردي به خوندن اين پست پر از تجربه و نكته براي يادگرفتن. جداً كه هر كدوم از بچه ها يه جور خاصي براي هر چيزي واكنش نشون ميدن. سختي شما انگار خيلي بيشتر بوده. آخرين پستت رو كه خوندم به نظرم رسيد خيلي پيشرفت كرده دياناي عزيز. خوشحالم كه صبرت نتيجه داده. خسته نباشي عزيزم. براي من هم دعا كن كه بتونم صبوري كنم.
حضور سبز دياناي عزيزت هميشه باطراوات باشه الهي. ميبوسمتون

مرسی دوست گلم از دعای خیلی خوبت. راستش کل سختی کار سه روز بود و بقیه رو خیلی راحت تحمل کردم و حالا هم که خدا رو شکر. موفق باشی عزیزم