دشت شقایق
دیروز هوایی بود عجیب مست بهاری. وقتی می گم چه هوایی!! دیانا می گه مست و ملنگه مامان!! البته این هم جمله خودمه و طوطی کوچک من اونو تکرار می کنه. خلاصه دایی و خاله مریم بانی خیر شدند و ما رو بردند یک دشت پر شقایق باورم نمیشد اینقدر نزدیک باشه و اینقدر قشنگ. خدا هم کم نگذاشت و یک بارون قشنگ هم فرستاد تا حال و هوای ما را دو چندان بهای کند. دمش گرم!!!!!!!
جای ابوذر عزیزم خالی بود. وسط هفته بود و مرد من سخت مشغول کار. خدا توان و قوتش را دو چندان کند. امیدوارم همیشه سلامت و شاد باشی عزیزم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی