دیانا و دید و بازدیدهای عید

هر چی بگی دیانا شیطون شده و این خودشو تو دید و بازدید های عید حسابی نشون داد. چون مسافرت بودیم و نتونستیم دیدن خاله و عمه و دایی و عمو و ... بریم حالا داریم اینکار رو می کنیم و دیانا جون هم حسابی سنگ تموم میذاره. برای میزبانها شعر می خونه.جالبیش اینجایه که خودش وسط خوندن میگه "صداش کمه زیادش کنم" و بعد دماغش  رو میپیچونه و به اصطلاح صدا رو زیاد می کنه و بعدش با صدای بلندتر شعر می خونه. یک شب مهتاب رو می خونه و یا به قول خودش توی دل شلمرود رو می خونه. و خیلی شعرهای دیگه با آهنگهای خاص که به قول خاله مریم معلوم نیست این آهنگها رو از کجا آورده.  وقتی دارن پذیرایی می کنن بی صبرانه دستشو دراز می کنه که من ... من .... منم می خوام یا به من هم بدین و خلاصه اصلا نمی تونه صبر کنه تا نوبتش بشه. بعد هم تو آجیل ها دنبال بادام هندی و پسته می گرده و تخمه ها رو یواشکی با پوست میخوره و البته کمی از مامانی و بابایی فاصله می گیره تا هر کار دوست داره بکنه. بعد هم پوست میوه ها و تخمه ها رو با آجیل ها قاطی می کنه و میخواد کیک و غذا درست کنه. یا تمام شیرینی رو نرم می کنه برای خوردن مربای وسطش. روی صندلی که بند نمیاد. اول از همه شکلاتشو میخوره و بعد میره کنار کسی میشینه که هنوز شکلات تو بشقابش مونده باشه و میگه میذاری شکلاتت رو پوست کنم و بعد با یک حالتی به طرف نگاه میکنه که یه ذره هم از اون شکلات از گلوش پایین نمیره و باید به دیانا هم بده. البته همه با میل شکلاتشون رو به دیانا میدن ولی وقتی ایما و اشاره های مامان رو میبینن که یعنی خیلی بهش شکلات ندین برای دندونهاش ضرر داره دستشون شل میشه.

یک روز هم ناهار رفتیم خونه دایی حسین که دیانا جون اونجا هم ترکوند. عصر که میخواستیم برگردیم چیزی از سفره هفت سین نمونده بود. همه رو با هم قاطی کرده بود و به قول خودش یک کیک درست کرده بود اون هم با سماق و سمنو و اسپند و مرواریدهای تزیینی تو سفره. تمام وسایل دکوری دور خونه بالای کابینتها و روی میز بود و خوراکی همه تو کابینتها پنهان بود و شال مامان زینب تو کمد میز و کلیدهای مغازه دایی با کلی گشتن و بسیج همگانی از روی صندلیهای میز ناهارخوری پیدا شد.

عزیز شیطونم خیلی دوست دارم