دیانا دیانا ، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره

دیانا از جنس حضور

ناهار اردکها

1391/7/30 15:07
نویسنده : مامان زینب
437 بازدید
اشتراک گذاری

با دوست مهربونت آتوسا رفتیم پارک. بعد از کلی بازی تو زمین بازیه جدید پارک ملت من گفتم که بریم برای اردکها غذا بریزیم. تو یک دفعه به خودت افتادی که من براشون غذا درست نکردم و ... خاله فروغ و من گفتیم دیانا جون نون آوردیم که بدیم به اردکها ولی تو گوشت به این حرفها بدهکار نبود و گفتی الان براشون غذا درست می کنم و تو عالم خیال و در حین راه رفتن شروع کردی به غذا درست کردن و بعد هم دستت رو مشت کردی و صاف گرفتی جلوی بدنت انگار که یه چیزی تو دستت هست. آتوسا هم تو عالم خودش بود برگها رو جمع می کرد و هی به تو می گفت که برگ جمع کنی ولی تو قابلمه خیالی غذای اردکها رو ول نمی کردی. بهت گفتم دیانا جون اون قابلمه رو بده به من اگه دوست داری با آتوسا برگ جمع کن تو گفتی: نه مامان داغه دستت رو می سوزونی!!!!!!!!!!! یکی دوبار به من و خاله فروغ دادی تا برگی جمع کنی یا بند کفشی ببندی و بعد هم سریع ازمون می گرفتی و همینطور راست راست راه می رفتی با مشت بسته که مبادا قابلمه غذای اردکها چپه بشه. به قول خودت براشون پلو و خورشت درست کرده بودی. حدود یک ربع طول کشید تا به اردکها رسیدیم و بعد تو مشتت رو باز کردی و انگار غذاها رو ریختی تو آب براشون و خیالت راحت شد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان نیایش
1 آبان 91 16:42
چه دنیای قشنگی دارن بچه ها


زیبا زیبا زیباست
فروغ
4 آبان 91 0:08
تازه جالب ترین قسمت این ماجرا این بود که وقتی منو بعد یک هفته دید اولین دیالوگ دیانا این بود: خاله برای اردک ها بازم غذا پختم"


میدونی چی رو به کی بگه خاله فروغ!!!!!!!!!!
سپهری
5 آبان 91 16:13
ای جونم باز به فکر داغیش هم بوده ؟عجب بچه هیی هستن