مشکلات گفتاری من یا فهم درست دیانا
بعضی کلمات و یا حتی جمله ها هست که در صحبت کردنم جا خوش کرده است و خودش را به عنوان یک اشکال نشان نمی دهد تا اینکه دخترکم جایی بین حرف زدن ها مچم را می گیرد.
دیانا لبه تخت نشسته بود و من داشتم جوراب به پایش می کردم . خیلی شل و ول نشسته بود و من احساس کردم دارد میافتد. گفتم: دیانا جون خودت رو محکم بگیر!! ( منظورم این بود که لبه تخت را بگیرد یا خودش را کمی عقب بکشد) دیانا هم دستش را گذاشت روی دلش و محکم فشار میداد!!!!!!!!!!!!! ( خودش را گرفته بود، عززززززززززیزم!)
موسیقی در حال پخش شدن بود یک آهنگ آرام. دیانا گفت این رو دوست ندارم یکی دیگه بذار. من گفتم خوب این آهنگ آرومه ، شاید آهنگ بعدی شادتر باشه. گفت : مامان تندتر باشه!!! آهنگ آروم، آهنگ تند!!!!!!!!!!!!!!!!!!
با دیانا خاله بازی می کنم. برام تو ظرفهای اسباب بازیش میوه میاره. بهش می گم: من هم میرم برای تو میوه میارم.یه میوه راستَکی!!! میگه مامان: میوه چَپَکی نمیاری؟ میوه واقعی میخوام. ( واقعی و راستَکی و چَپَکی؟ خوبه عاشق شعر و ادبیات فارسی هستم وگرنه چه جوری حرف میزدم!!!!!)