پارک و بازی با دوستان
خوب از وقتی که حامله شدم و نی نی گلم دنیا اومد همش دنبال این بودم که دخترم رو با هم سن و سالهاش آشنا کنم و البته در این میان من هم دوستانی داشته باشم از جنس مادر!!! تا بتوانم با آنها تبادل نظر و اطلاعات کنم. و خوشبختانه این مهم میسر شد و من دوستان خوبی دارم که آنها هم دختران گلی دارند که می توانیم این فضا را فراهم کنیم. و امروز به پارک رفتیم. هوا عالی بود ولی حیف که همچنان زمین های بازی پارک ملت در دست احداث.
نمی دانم من خیلی گیرم یا این مسوولین خیلی بی مسوولیت!! تمام تابستان را به تعمیر و بازسازی زمین بازی گذراندند و بچه های مشهدی و مسافران را در آرزوی داشتن یک زمین بازی بزرگ گذاشتند. شاید بهتر بود این کار را با شروع فصل پاییز می کردند تا حداقل تابستان را به بچه ها زهر نکنند.
خلاصه سه دختر خوشگل ما که خیلی کلافه شده بودند به محض دیدن آب پاش چمن ها خودشان را به زیر دوش آن رساندند و کلی آب بازی کردند که باز هم مامورین پارک همین آب بازی را هم به کودکانمان ندیدند و سوت مبارک خود را نواختند که بچه ها را از توی چمن ها بیرون بیاورید که مبادا گلها را بکنند. ما هم اینقدر از خوشحالی و خنده آنها سرمست شده بودیم که نقض قانون کردیم و به او اطمینان دادیم که نه آشغال میریزند و نه گل می کنند.
کاش در کنار زمینهای بازی، زمین چمنی هم برای این کوچولوها مهیا بود تا هر چقدر دلشان می خواهد در آن پا برهنه بدوند و قلت بزنند و آب بازی کنند ولی افسوس...
خلاصه وقتی دخترک آرام ما با دو تا دوست بازیگوش وشیطونش یعنی باران و آتوسا بازی می کرد او هم بازیگوشی هایش بیشتر گل کرد.
بعد به نزدیک برکه رفتیم و بچه ها کلی از دیدن مرغابی ها و غذا دادن به آنها لذت بردند و کمی بعد با رد شدن از بین میله ها خودشان را به چمنزار آنطرف رساندند که باز هم سوتی دیگر نواخته شد. طفلی ها شرطی شده بودند. هر وقت مردی را میدیدند که به طرف ما می آمد زود از چمن بیرون میآمدند و پشت سرمان پنهان می شدند.
خلاصه بعد از کلی بپر بپر و بدو بدو، خسته و اما خوشحال به خانه بازگشتیم.
خدایا برای سلامتی، شادی و عشق ...سپاس