دیانا از جنس حضور

این دیانا کوچولو خیلی آب دادن به گل ها را دوست داره تا جایی که حتی وقتی میریم پارک هم دلش می خواد به گل ها و چمن ها آب بده اونم با شیشه . ...

دیانا جون من هر روز با روز قبل تفاوت های زیادی می کند حتی قیافه اش هم عوض می شود . چقدر زیاد حرف می زند می شود گفت که خیلی پرچانه است دائم در حال تکرار کردن کلمات و جملات است. این حرف زدن باعث شده که خیلی جیگرتر به نظر برسد. الهی من فداش شم کار جدیدش این است که وسایلش را قایم می کند و بعد دنبالشان می گردد و هی می گوید:( کجایه ؟ نیست؟ ای بابا نمی دونم....) من اصلا نمی تونم جلوی خندمو بگیرم   خوب حالا این دیانا فسقلی خوابیده و من از فرصت استفاده کردم و نشستم پای وبلاگ   ...

این روزها دیانا خیلی شیطون شده   کم کم به یک و نیم سالگی نزدیک میشه و هر روز یک چیز تازه در رفتارش بروز میکنه. اشیا را پرت میکنه جیغ میکشه دائم می پرسه "این چیه"  و خلاصه کلی چیزهای دیگه که تمام لحظه های مامانش رو پر می کنه.  عزیز دلم هر روز که میگذرد تو را بیشتر دوست دارم هزار بار می بوسمت ...

اولین بار با مامان جون رفتی حمام و حسابی خسته شدی و بعد خودت ببین که چقدر ناز خوابیدی. مثل یک فرشته ...

دیانا جون یک دوست مهربون داره به نام باران جون. اونها خیلی همو دوست دارن. یک روز باران و دیانا با هم رفتند نمایشگاه گل و گیاه و حسابی بهشون خوش گذشت.       ...

دیروز عصر دیانا جون با بابایی و مامانی رفت پارک. خیلی بهش خوش گذشت. حسابی تاب بازی و سرسره بازی کرد و الاکلنگ و اسب سوار شد. و بعد هم توپ بازی کرد. دیانا تو خونه هم یک دنیا توپ داره ...

این هم آدم فضایی خونه ما که تازه سفینه اش فرود اومده بود. زیباترین هدیه ای که خدا به ما داد. عاشقشیم قشنگ ترین دست دنیا برای مامانی و بابایی دیانا جون ...

دیروز خیلی هوا گرم بود با دیانا جونم رفتم بالای پشت بوم تا کمی هوا بخوریم. وقتی دیانا کولر را دید پرسید " مامان این چیه؟" عزیز دلم مامان خیلی هیجان زده شد چون تو هم یک جمله گفتی و هم سوال کردی. من هم جوابتو دادم و هنوز هم هیجان زده ام.             ...