دیانا دیانا ، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

دیانا از جنس حضور

عزیز من، گل من، تولدت مبارک

1391/11/5 8:36
نویسنده : مامان زینب
1,420 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم تولدت مبارک. سرتاپایت را غرق بوسه می کنم و هزاران بار خدا را سپاس می گویم که مرا لایق مادر شدن کرد و سفینه تو را در خانه ما فرود آورد.

هنوز لحظه به لحظه سه سال قبل در خاطرم هست. یک شنبه چهارم بهمن با خاله فاطمه باقیمانده کارهای اتاق تو را انجام دادیم و خاله نزدیک ظهر از خانه ما رفت و به من گفت : مطمئن هستم که این هفته زایمان نمی کنی و من یک شنبه هفته دیگه برای تولد نی نی میام خونتون. ولی همان شب من حس عجیبی داشتم در بدنم چیزی در حال تغییر بود و من این را می فهمیدم. بابا ابوذر روی تخت دراز کشیده بود. بهش گفتم: فکر کنم نی نی می خواد بیاد. او هم لبخندی زد و مرا بوسید و بعد هم پتو را کشید روی سرش. خنده ام گرفته بود گفتم چرا مضطرب نشدی و خوابیدی؟ گفت: آخه دیگه از فردا نمی تونم بخوابم باید الان خودم رو آماده کنم.

و همان شب من رفتم بیمارستان و تو در اولین ساعات صبح دوشنبه پنج بهمن به دنیا آمدی. و حالا سه سال از آن روز می گذرد.

چقدر زود گذشت. این لحظه ها را باید جرعه جرعه بنوشم. می ترسم بگذرد و من لذتش را نبرم.

یک دختر شیرین زبان و مهربان و بسیار دوست داشتنی. که دائم در حال نقاشی کشیدن است و یا قیچی و چسب به دست در حال کاردستی درست کردن. یا دوست دارد خمیر بازی کند و یا به قول خودش عدد بازی!!!

این روزها کمتر به سراغ اسباب بازی ها می رود حتی با کالسکه عروسکش را هم که روز دوشنبه کادو گرفته و خیلی دوست داشت، بازی نمی کند. یا یک دو جین کتاب می زند زیر بغلش و به سراغ من و بابا می آید و یا می خواهد کمک من کند.

خدا نکند کسی گریه کند یا ناله کند و او ببیند. ازش سوال می کند چی شد؟ چکار شد؟ دردت اومد؟ چرا  ناراحتی؟ و ...

شعر می خواند و کلی شعر هم از خودش می سراید و کلی کلمه اختراعی دارد که اگر ثبت برسانم خود فرهنگ لغتی می شود عریض و طویل.

عاشق پارک و زمین بازی است خصوصا وقتی که با دوستان جون جونی اش به آنجا برود یعنی آتوسا و باران.

پاستیل دوست دارد و ذرت بو داده و عاشق کیک درست کردن و پیراشکی پختن است و همچنین ژله و دسر. البته در این موارد کمک کردن را بیشتر دوست دارد تا خوردنش را.

یک متکای معروف دارد که از آن به عنوان صندلی، متکا، نی نی و ... استفاده می کند. رویه اش کثیف و پاره است و اجازه نمی دهد من رویه آن را در بیاروم و بشویم. معمولا جایی به غیر از خانه خودمان نمی تواند بخوابد چرا که به این متکا و تخت و پتویش به شدت وابسته است.

دوست خیالی او، نیکا همچنان هست و معمولا نیکا کارهای خوبی انجام نمی دهد. نیکا را دارد تا توبیخش کند و اشتباهاتش را به او متذکر شود.

عاشق موسیقی است. چند روز پیش موزیکی از مرضیه گذاشته بودم. یک دفعه با هیجان به طرفم آمد و گفت: مامان دارم لذت می برم خیلی قشنگه کی می خونه؟؟؟!!!!!!!

عاشق یاد گرفتن انگلیسی است. هر چه را که می بیند از من می پرسید این به انگلیسی چی میشه؟!!!

.

.

عزیز دلم دیانای نازنینم. جمله ای جز دوستت دارم تا اوج احساس مرا نسبت به تو بیان کند.

از اعماق قلبم بلندتر از همیشه فریاد می زنم دوستت دارم.

امیدوارم سال خوبی در پیش داشته باشی. سرشار از سلامتی و خنده و بازی .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

نادیا مامان امیرعلی
5 بهمن 91 8:46
عزیزم تولدت مبارک هر سال موفق تر از پارسال بوس بوس
مامان حسین جون
5 بهمن 91 11:46
سلام عزیزم تولدت مبارک ایشالله 120ساله بشی
مــــــــــــــــلی
5 بهمن 91 21:28
پـــــــــــــری کوچولویی که به شکل فرشته ها دراومدی تولدت مبارکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هزار سال زنده باشی خانوم کوچولو زیر سایه مامان و بابای خوبت
چقدر زود گذشت انگار همین دیروز بود که مامانت کیک هلو کیتی برات درست کرد

قربون خاله ملی که اینقدر هواسش جمع. مرسی عزیزم این کیک رو هم مامان پخته
فاطمه و فائزه( زویشا)
6 بهمن 91 2:58
تولدت هزاران بار مبارک... دیانای ناز نازی

ما هم دوتا خواهری هستیم که دوست داریم با فرشته هایی مث خودت بیشتر دوست بشیم...لطفا به وب ما هم سر بزنید...با اجازه لینکتون کردیم...
شما هم ما رو لینک کنید...نظر یادتون

مرسی دوستان
مامان رادمان
6 بهمن 91 4:09
تولدت مبارک پرنسس زیبا


متشکرم عزیزم
محبوبه
9 بهمن 91 8:53
عزیزم تولدت مبارک باشه


متشکرم دوستم
الهه
10 بهمن 91 20:20
تولدت مبارک کوچولوی شیرین
همیشه سلامت باشی و کنار مامان و بابای مهربونت شاد

زینب عزیزم تولد دخترک زیبات مبارک مامان شایسته. دلم برای هر دوی شما تنگ شده. به امید دیداری نزدیک


عزیزم سلام مرسی از این همه لطف. راستش من هم خیلی دلتنگتونم شاید بیایم تهران این دفعه اگه بخوام بیام قبل از حرکت خبر میدم. !!!!!!!!!!!
مامان نیروانا
11 بهمن 91 7:53
زینب عزیزم، منو ببخش که درست روز تولدش رو به خودم یادآوری نکردم و با نیروانا بهتون زنگ نزدم. تازه یادمه که از تولد نیروانا هنوز قراره بهتون زنگ بزنیم و نیروانا و دیانا با هم صحبت کنن. منو ببخش که 5شنبه جمعه ها معمولاً فرمت میشم و این هفته ی گذشته هم که کرمان مهمون داشتیم اصلاً فراموشم شد تا همین صبحی که اسم نازنینت رو تو خونه مون دیدم. از صمیم قلبم تولد فرشته ی گلت رو، دیانای نازم رو بهت تبریک میگم. هیچ حسی نمیتونه به اندازه ی حس یه مادر توی تولد دردونه دخترش شیرین و باشکوه باشه. شیرینی این حس تا ابد ارزانی تو باد عزیزم. به امید دیدار. به امید شنیدن صداتون

مرسی دوستم امیدوارم همیشه شاد باشه جمع سه نفره تون